
حقاً وضع مسلمین از لحاظ تضادها و اختلافات مذهبی، تأسفانگیز است. بسیاری از تواناییهای باارزش علمی و فکری مسلمین در طول تاریخ، صرف تعارض با یکدیگر شدهاست. اشتباه نشود؛ اگر کسی برای اثبات مذهب خود تلاش علمی بکند، من آن را رد نمیکنم. هم شیعه، هم سنی، هم هر مومن به نحلهیی، به عقیدهیی و به طریقهیی، حق دارد طریقهی خودش را اثبات کند. این، چیز دیگری است؛ ما آن را رد نمیکنیم. آنچه که ما رد میکنیم، تلاش برای معارضه، کوبیدن، اهانت کردن و نفی موجودیت طرف مقابل است؛ این غلط است.
در بحث علمی، طبیعی است که هر کس عقیدهیی دارد. اثبات آن عقیده، به معنای نفی و رد عقاید دیگری، و استدلال بر عقیدهی خود است. همهی اینها مفهوم، قابل درک و قابل تحمل است. همین بحثها هم همیشه دامنهی تفکر را گسترش میدهد، تعمیق میکند و پیشمیبرد؛ مانعی ندارد؛ لیکن آنجایی که دو گروه، هر دو منتسب به اسلام، و هر دو معتقد به مبانی اساسی واحد، در مقابل هم صفآرایی میکنند، تا یکدیگر را محو کنند، یا ضربه بزنند، یا جریحهدار کنند، این فاجعه است؛ ما از این کار بایستی جلوگیری کنیم.
تا آنجایی که من در تاریخ یادم میآید، درگیریها و تعارضات و جنگهای مذهبی بین مسلمین، به وسیلهی قدرتمندان هدایتشده است. از زمان بنی عباس و آن جنگهایی که بین مکاتب کلامىِ تازهتأسیسشدهی آن روزگار اتفاق افتاد و آن کشتارهای متقابل – گاهی این خلیفه بود، طرفدار این فکر بود؛ گاهی خلیفهی دیگر بود، طرفدار فکر دیگری بود – تا زمانهای بعد، همواره دستهایی طرفداران عقاید مختلف اسلامی را به جان هم انداختند. اگر این دستها نبوده، آنها با هم سالها در صلح و آرامش زندگی کردند و هیچ مشکلی نداشتند. نمونهاش همین کشورهای اسلامی است که در آن، فِرق مختلف اسلامی با هم مشغول زندگی هستند؛ یک نمونهاش ایران، یک نمونهاش عراق، یک نمونهاش کشورهای دیگر است. چه موقع خود مردم و معتقدان به اسلام در مقابل هم صفآرایی داشتند؟ چه زمانی با هم جنگیدند؟ بههرحال ما باید گذشته را در حفاظ فراموشی بگذاریم و آن را کأنلمیکن فرض کنیم.
در زمان حال، برای این که مسلمین با هم متحد و متفق نباشند و علیه هم کار کنند، تلاشهای مضاعفی انجام میگیرد. این تلاشها بخصوص در وقتی تشدید پیداکرده، که نیاز مسلمین به وحدت، بیش از همیشه است. به تصور خیلی نزدیک به واقعیت، انگیزهی تلاشهای دشمنان این است که از تحقق آرزوی سیادت و حاکمیت اسلام – که امروز به مراحل عملی نزدیک میشود – جلوگیری کنند. طبیعی است که اگر اسلام بخواهد حاکمیت پیدا کند و مسلمین در دنیای اسلام بخواهند به اسلام تمسک کنند، با این اختلافات امکانپذیر نیست. فاجعهآمیزترین مانع در راه حاکمیت و سیادت اسلام این است که مسلمین را در درون جوامع اسلامی – چه در یک کشور، چه در کشورهای متعدد اسلامی؛ فرقی نمیکند – به جان هم بیندازند.
اگر امروز مطبوعات یک کشور شروع به حمله به یک مذهب از مذاهب اسلامی کنند، و مطبوعات کشور دیگر نیز متقابلاً به مذهب آنها حمله نمایند – یعنی همین دعواهای سیاسی را در قلمرو فکر مذهبی و دینی وارد کردن، و با پشتوانهی فکر و تعصب دینی، گروهها را به جان هم انداختن – این بزرگترین مانع است برای اینکه مسلمین، به فکر سیادت اسلام جامهی عمل بپوشانند و بتوانند آن را تحقق ببخشند.
پس، امروز «تقریب» یک هدف فوری، یک غرض الهی و یک فکر حیاتی است و باید دنبال بشود. این خلأ زمان است – بیش از همهی زمانهای دیگر – ما باید آن را پُر کنیم. خوشا به حال انسانهایی که بتوانند خلأ زمان خودشان را پُر کنند؛ خواستِ لحظه را بفهمند و آن را برآورده نمایند. بعضی کارها اگر در لحظهی خاصی انجام بگیرد، مفید است؛ اگر در آن لحظه انجام نگیرد، ای بسا آن فایده را نخواهد داشت.
امروز دنیای اسلام نیازمند این تقریب است. در این تقریب – همانطور که مکرر گفته شده – غرض این است که فرقههای اسلامی، در مقام فکر و اعتقاد به یکدیگر نزدیک بشوند. ای بسا برخی از تصورات فِرق نسبت به یکدیگر، با مباحثه و مذاکره، به استنتاج خوبی منتهی بشود. شاید بعضی از سوءتفاهمها برطرف، و بعضی از عقاید تعدیل، و بعضی از افکار به طور واقعی به هم نزدیک بشود. البته اگر این بشود، بسیار بهتر از هر شکل دیگر است؛ حداقل این است که بر روی مشترکات تأکید بشود. این گفتگوها و مذاکرات، کمترین فایدهاش این خواهد بود. بنابراین، باید از طرح مسایل تفرقهانگیز خودداری بشود.
در مرحلهی فقهی نیز تبادل نظر بین مذاهب مختلف، در بسیاری از ابواب فقهی، به فتاوی نزدیک، بلکه واحدی منتهی خواهد شد. بعضی از فِرق اسلامی، در برخی از ابواب فقهی، تحقیقات و پیشرفتهای قابل ملاحظهیی دارند؛ دیگران میتوانند از آنها استفاده کنند. گاهی ممکن است در برخی از احکام و استنباطات اسلامی از کتاب و سنت، نوآوریهایی در اختیار بعضی از فِرق اسلامی باشد؛ دیگران از آن استفاده خواهند کرد و به فتاوی نزدیک به هم یا مشترکی خواهند رسید. ما میبینیم گاهی فتوایی را از مذهبی نقل میکنند، در حالی که آن فتوا، فتوایی غریب در آن مذهب است. ممکن است اهل آن مذهب، از آن فتوا تحاشی بکنند، یا اصراری به آن نداشته باشند. چرا ما نگردیم تا فتاوی مشترک را پیدا کنیم؟
در نهایت و شاید مهمتر از همهی نتایج تقریب، تقریب عملی است؛ یعنی همکاری مسلمین با یکدیگر، منهای احساس جدایی عقیدتی فرقهیی. اگر دشمنان بگذارند، و اگر ما عاقل باشیم، این امر بسیار ممکن و سهلالتناولی است.
ما در میان خودمان و در جوامع دیگر، بخصوص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مکرر این را دیدهایم که برادران شیعه و سنی کنار هم مینشینند و در مسایل عملی و سیاسی و مسایل مربوط به سرنوشت اسلام، طوری با هم تبادل نظر میکنند که اصلاً به یادشان نیست که این مذهبش چیست و آن مذهبش چیست. ما همواره این احساس را در خودمان مشاهده کردهایم و در بسیاری از معاشرانمان از اصحاب مذاهب مختلف، این را دیدهایم.
پس، این سه مرحله است: هم در مرحلهی اعتقاد، هم در مرحلهی احکام فقهی، و هم در مرحلهی همکاری عملی. آنچه که اینها را تضمین میکند، این است که اولاً به توطیهی دشمن هوشمندانه نگاه کنند؛ ثانیاً به آن مواردی از اسلام که این تقریب را تضمین میکند، بیشتر فکر کنند.۱۳۷۰/۰۷/۰۱
بیانات در دیدار اعضای شورای عالی مجمع تقریب مذاهب اسلامی
یکی از اصول اسلام، وحدت مسلمین و اخوت اسلامی است. «واعتصموا بحبلاللَّه». نقاط مشترک را هم باید چسبید. در افغانستان، اتفاقاً اختلافات مذهبی و فرقهیی و قومی هم هست. اقوام افغانستان، در طول این تاریخ دویستوپنجاهسالهیی که ما میدانیم، غالباً با هم درگیری داشتهاند. از لحاظ قومی هم، شیعه و سنی با یکدیگر اختلافات داشتهاند. باید همهی اینها را در هم هضم کنیم و فقط اسلام را در همهی این گروهها و دستهجات مختلف حاکم نماییم. در رأسش هم شما آقایان – اعم از شیعه یا سنی – که هر کدام بحمداللَّه جمعیتی را دنبال سر خودتان دارید، باید در جهت ایجاد حکومت اسلامی وحاکمیت اسلام در افغانستان تلاش کنید و به کمتر از این هم بایستی قانع و راضی نشوید.۱۳۶۹/۰۸/۲۹
بیانات در دیدار رییسجمهور موقت و رهبران احزاب اسلامى افغانستان
وحدت شیعه و سنی
ما برای چه میخواهیم خانوادهی شیعه را به هم نزدیک کنیم؟ اصلاً تقارب بر چه اساسی است؟ بر اساس لشکر بیشتری برای انقلاب درست کردن و در حقیقت تقویت انقلاب؛ والّا اگر نزدیک بشوند و از انقلاب دور گردند، اینکه ضد ارزش است. ما اگر میخواهیم با جاهایی که شیعه هستند، یا حتّی شیعیان بی اصل و نسب – مثل علویها که در خیلی جاها هستند – رابطه برقرار کنیم، برای چیست؟ برای اینکه اینها را به تفکر انقلابىِ رایج در ایران و موجود در جامعهی خودمان – یعنی محور انقلاب – نزدیک کنیم. همین تفکر انقلابی و خط امام (رضواناللَّهتعالی علیه) باید جهت را تعیین بکند. یعنی هیچ این وسوسه به ذهنمان نیاید که این تشکیلات سیاسی نباشد، تا بتوانیم کاری بکنیم. من حتّی در آن صحبت مربوط به «دارالتّقریب» که آن روز آقایان اینجا بودند، مخصوصاً تقید داشتم این معنا را بگویم که آن دارالتّقریب مصر، اصلش بر این بود که نباید سیاسی باشد و به سیاست، کاری نداشته باشد؛ همان تفکر غلطی که متأسفانه مدتی در ذهن خیلی از آخوندهای شیعه و سنی بود.
آن روز من به آقای واعظزاده گفتم، امروز هم به شما عرض میکنم که نمیگوییم حالا بیایید سیاست را در سرلوحهی کار قرار بدهیم که یک عده بترسند و اصلاً نزدیک نیایند. نه، اما جهت این تقریب چه باید باشد؟ اصلاً تقریب برای چیست؟ شیعه و سنی، برای چه به هم نزدیک بشوند؟ نزدیک بشوند که لشکر امریکا را قویتر کنند؟! نه، اگر بناست آنطور در خدمت امریکا باشند، صد سال به هم نزدیک نشوند!! نزدیک بشوند، یعنی به سمت حاکمیت اسلام، حکومت اسلامی و در حقیقت، جمهوری اسلامی پیش بروند. اینجا هم همین است. ما اگرچه ممکن است تصریح نکنیم، این را روی یک تابلو ننویسیم؛ اما نباید این اشتباه را بکنیم که خیال نماییم نباید سیاست را داخل این تشکیلات بکنیم، تا بتواند کاری بکند! نه، سیاست را داخلش بکنید، تا فایدهدار بشود. حتماً بایستی آن روح و زمینه و جهتش، همان سیاستی باشد که حاکم بر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. منتها اگر نخواستید همه جا اسم بیاورید، نیاورید؛ نخواستید تصریح به این معنا بکنید، نکنید؛ ببینید چه چیزی مصلحت است. واقع قضیه، این است.
اگر فرض میکردیم که مثلاً بنا بود این تشکیلات، دست حکومتی مثل حکومت محمّدرضا پهلوی باشد و میدیدیم که آنها میخواهند استفاده کنند، قطعاً جهاد ما این بود که آن را متلاشی بکنیم. بلاشک باید کاری میکردیم که از بین برود. اگر امروز میخواهیم این تشکیلات باشد، برای آن است که میخواهیم در خدمت این فکر و این انقلاب باشد.
شما آقایان، انشاءاللَّه در ادامهی کار باید قدمهای بعدی را هرچه سریعتر بردارید؛ یعنی انشاءاللَّه شورای عالی هرچه سریعتر باید تشکیل بشود و بعد مجمع عمومی و ترکیب و نسبت اعضای آن تعیین گردد. آقایان بنشینند فکر کنند، ببینند چهطوری مصلحت است این کار انجام بگیرد. ترکیبها هم باید به گونهیی انتخاب بشوند که همین جهتگیری انقلابی که عرض کردم، تضمین بشود. یعنی بعد از مدتی، ناگهان چشم باز نکنیم و ببینیم که ما از این طرفی میخواستیم برویم و الان از آن طرف میرویم. نباید بگذارید که خدای نکرده، بوی گرایش ضد وحدتی در این تشکیلات بیاید.۱۳۶۹/۰۷/۲۹
http://salmaspress.ir/?p=18174