×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : دوشنبه, ۱۶ تیر , ۱۴۰۴  .::.   برابر با : Monday, 7 July , 2025  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
برای مردم سلماس ارزش چند بار خواندن را دارد

صدای توپ افطار “اوروشلوق” در سلماس

قدیما که ماه رمضان “اوروشلوق” می شد موذنای مساجد با مناجات به استقبال اذان می رفتن…شاید خیلیا یادشون نیاد ولی در همین سلماس خودمون تا موقع انقلاب عصرها و موقع افطار با صدای توپهایی که در میدان کارگر(میدان طوطی) و میدان کشاورز(جندیر میدانی) چند سرباز و یک گروهبان بودن و وظیفشون شلیک توپ در موقع افطاربود. و افطار باصدای توپ معلوم می شد و اهالی شهر با صدای غرش آن افطار می کردند.

پدرها اغلب با یاغلی سومون (آق علی سمونچی روحش شاد) با تخم مرغ بومی و روغن حیوانی که خودشون میبردن به نانوایی موقع افطار میاوردن خونه و نونواییها خلوت و نان لواش باسفره وبشکل کیلویی فروخته میشد…
زولبیا و بامیه خوشمزه تر از حالا بود و غذاهای اون دوران شوربا یا همون آبگوشت و آش و برنج و خورشت معمولی ماش و سیب زمینی بود و قیمه از قورمه سبزی و ماکارونی تو شهرمان کمتر اثری بود…و تازه تازه رشته سوپ ورمیشل تو سلماس جا میافتاد،
شیربرنج بود و فرنی نبود آش دوغ و قاتیق آشی بود و آش رشته نبود …
بعد افطار بزرگترا به مساجد محله می رفتن برای نماز و جوانها و بچه ها در سر کوچه ها بازی قایم باشک و گل گل بازی می کردن و جیگرکیها هم بوی کباباشون و دود منقلهاشون تا هفت محله اونور می رفت.
شیخ جلال موذن پیر شهر و محله هنگام سحر با خواندن مناجات اذان را هم میخواند. و حس عجیبی بود “اوباشدان”یا سحری همسایه را بیدار کردن…( خدا بیامرزد طرلان خانم همسر خدا بیامرز سید هاشم طباطبایی را که موقع سحری دیوار کم عرض کمد دیواری خانه ما را با دست میکوبید و مادر جوابشو میداد که بیداریم)
شبهای قدر که کمتر کسی خونه میموند اکثرا مساجد و آخرین جمعه ماه رمضان دخترهای دم بخت بخصوص و خانمها توی مسجد موقع اذان ظهر کیسه می بافتن برای برکت ماه و اینکه پول ته کیسه ای به آن میزاشتن برای برکت یافتن پولشون…

فوتبال بازی بعد از افطاری با توبهای پلاستیکی خط دار در میدان طوطی واقعا لذت بخش بود و شخصی بنام آقای سپاسی که در شهرداری خدمت میکرد مخالف بازی بچه ها در داخل چمن فلکه بود و هرموقع از خونه بیرون میامد همه بچه ها الفرار( روحش شاد)
از فست فود و کافی شاپ اثری نبود اغلب اطراف تقاطع خیابان شهید سوره ای و خیابان امام بعد افطار جیگریها بودن…
قنادیهای شهر رکس و نوشین در خیابان امام و تقریبا روبروی هم و رامسر روبروی مسجد حاج امین السلام و فرخیان روبروی سینما سعدی (صاحبان اصلی هر چهارتا به رحمت خدا رفتند خدا بیامرزدشان)بودند زولبیا و بامیه داشتن و مشتری.
شهر ماشین کم بود و تفریحگاهی و پارکی که در آن قدم بزنی و حالی عوض کنی وجود نداشت. کالسکه های که در سکوت شهربا اسبهای زیبا(صدای جرینگ جرینگ زنگوله انها و صدای سم های نعلدارش گوش را نوازش میکرد)افراد مایه دار را با اندک کرایه به مقصد میرساندند( یاد باقر کالسکچی بخیر که بچه ها برای تفریح از پشتش آویزان میشدند و بچه های دیگر داد میزدند عمی دالدان بیر شلاق که بعد از ورود تاکسی یک تاکسی خرید). برای حمل بار ارابه های چهار چرخ که ایستگاهشان بین سینما سعدی و مسجد جامع بود تو نوبت مشتری بودند.
و بیاد مادرانی که روز عرفه با پخت و پز حلوای دوشاب و آرد و نان تنوری (چوچه) خوشمزه خانه را برای پذیرای از مهمانان روز عید فطر آماده و مهیا میکردند.
و رمضان که تمام می شد علیرغم سختیهاش همه دلشون باز به اون شبهای عرفانی دلتنگ میشد…

افسوس که از یادها رفت

چه روزهایی بود، نفرت نبود، آرامش و آسایش همه فراهم بود

چه انسانهایی را از دست دادیم و چه روزگاری نصیبمان شد

نویسنده:نصرالله غفاری صدقیانی

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.


سامانه جامع رسانه های کشور